...

...

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۷/۲۱
    8
  • ۹۵/۰۷/۲۰
    7
  • ۹۵/۰۷/۱۸
    6
  • ۹۵/۰۷/۱۶
    5
  • ۹۵/۰۷/۱۴
    !
  • ۹۵/۰۷/۱۴
    !!!

8

خاطره خوب دوم;

سال گذشته

تو یه همچین روزی

تو یه همچین ساعتی

اتفاق افتاد.

:(

7

پارسال یه همچین روزی تو یه همچین ساعتی کنار هم بودیم.

وقتی که تو آغوشت به اوج آرامش رسیدم.

وقتی که تو بغلم از چشمای قشنگت اشک اومد و گفتی اشک شوقه.


امروز بیش از هر روز دیگه ای دلتنگتم.


دلتنگ آغوشی که تو هر شرایطی آرومم میکرد 


دلتنگ عشقی که فکرشو نمیکردم اینجوری تموم شه.


دقیقا تو همین ساعت بود که آغوشت آرامشی شد واسه همه وجودم.


و اروم اروم به اوج عشق رسیدیم.


شاید اون لحظه های قشنگ هم با من دور ریخته باشی.


ولی من هر روز با مرور اون لحظه های قشنگ سرشار از عشق میشم.


نگرانی ای عجیبی دارم؛از جنس همون نگرانی ای ک وقتی داشتم میومدم پیشت داشتم و با اغوشت ارومم کردی.


سخت ترین لحظه ها واسم وقتاییه که از دور میبینمت و نمیتونم بغلت کنم 


حتی نمیتونم خودمو نشون بدم؛که مبادا عکس العملی أزت ببینم که...


امیدوارم لحظه لحظه زندگیت پر از آرامش باشه.


قول داده بودیم؛تنها عشق توی قلب همدیگه باشیم.❤️

من هنوزم سر قولم هستم.

پیامایی که پارسال تو این ساعت بهم دادیم رو هنوزم دارم؛از صبح ده بار خوندمشون.

عشق منی نفس جونی❤️

اخرین پیام قبل از اینکه بیام پیشت.

😔😔😔😔😔😔

6

[از خواب ها پرید، از گریه ی شدید

اما کسی نبود... اما کسی ندید...]


از خواب می پرم، از گریه ی زیاد

از یک پرنده که خود را به باد داد


از خواب می پری از لمس دست هاش

و گریه می کنی زیر ِ پتو یواش


از خواب می پرم می ترسم از خودم

دیوانه بودم و دیوانه تر شدم


از خواب می پری سرشار خواهشی

سردرد داری و سیگار می کشی


از خواب می پرم از بغض و بالشم

که تیر خورده ام که تیر می کشم


از خواب می پری انگشت هاش در...

گنجشک پر... کلاغ پر... پر... پرنده پر...


از خواب می پرم خوابی که درهم است

آغوش تو کجاست؟! بدجور سردم است


از خواب می پری از داغی پتو

بالا می آوری... زل می زنی به او...


از خواب می پرم تنهاتر از زمین

با چند خاطره، با چند نقطه چین


از خواب می پری شب های ساکت ِ

مجبور ِ عاشقی! محکوم ِ رابطه!


از خواب می پرم از تو نفس، نفس...

قبل از تو هیچ وقت... بعد از تو هیچ کس...


از خواب می پری از عشق و اعتماد!

از قرص کم شده، از گریه ی زیاد


از خواب می پرم... رؤیای ناتمام!

از بوی وحشی ات لای لباس هام


از خواب می پری با جیر جیر تخت

از گرمی تنش... سخت است... سخت... سخت...


[از خواب ها پرید در تخت دیگری

از خواب می پرم... از خواب می پری...


چیزی ست در دلت، دردی ست در سرم

از خواب می پری... از خواب می پرم...]


سید مهدی موسوی


5

حس خوبیه که کسایی رو داشته باشی که وقتی کوچیکترین تغییری تو حالت میبینن؛

با همه وجود واسه خوب کردن حالت تلاش میکنن.

اینکه کسایی رو داری که همونجوری که تو شادی هات کنارتن وقتای ناراحتی هم هستن

و شریک غمت میشن.

مرسی از همتون.

مرسی از دوستی که این وقت شب میاد و بهم یه پیشنهاد کار خوب میده و تا قبول میکنم نقشه هاشو میذاره 

تو دستم که کارو شروع کنم 

مرسی از استادی که امروز یه خبر خوب بهم داد و امیدوارم کرد به رسیدن به هدفی که دارم.

مرسی که تو این روزایی که پر از غمم؛یه حس های خوبی بهم میدید؛

مرسی از همتون.


به امید تو...

!

+وبلاگ؛تنها محیط مجازی ای بود که همه اتفاقای توش خوب بود.

+پس برمیگردم همینجا!

+شاید از من انقد متنفر شدی که حتی اینجا هم نخونی؛ولی من مینویسم فقط برای تو!


وقتی هر چی بیشتر تلاش میکنی که همه چیز بهتر شه ولی جواب برعکس میگیری؛ وقتی هر چی یکی رو بیشتر دوست داری؛بیشتر أزت متنفر میشه؛ وقتی که یه سریا میشن کاسه داغ تر از آش که تصورت نسبت به کسی که دوسش داری عوض بشه؛ وقتی نمیدونی این کارا از طرف خودشه یا اطرافیان سر خود دارن از اب گل آلود ماهی میگیرن؛ وقتی نمیفهمن همه این چیزا نه تنها منو قانع نمیکنه بلکه دوست داشتنم بیشتر میشه وقتی به یه جایی میرسی که نمیدونی به کی اعتماد کنی؛حرف کی روقبول کنی؛ مجبور میشی ذهنتو خالی کنی از حرفای ااطرافیان؛نظراشون؛دل سوزی هاشون و فقط و فقط بشینی به اون چیزی که خودت أزش دیدی اعتماد کنی. به اون چیزی که بود. به همه حقیقتی که مدت ها در کنارش بودی. همه  این ها باعث میشه یه وقتایی به نبودن فکر کرد به فاصلهه گرفتن از همه. به رفتن؛به رفتنی که دیگه بازگشتی در کار نباشه. از اینکه دیشب یه سری حرفارو بهت زدم پشیمونم؛ میدونم تموم این چیزایی که شنیدم دروغه. تو همچین آدمی نبودی. ولی نمیدونم چرا دیشب گفتم اون حرفارو.  بابت دیشب و همه کارهایی که از نظرت مسخره بازی بود منو ببخش.

 #تلاش_برای_نبودن 

بالاخره دیدمت😍✌️

۷:۱۰